اگر بخواهم تمام روزها را بگم که سر این کلاس چه می کردیم از حوصله همه خارج میشه. اما حیفم میاید که لهجه فوق العاده دبیرمان را که از یه دبیرستان دیگه در همان حوالی مدرسه خودمان اخراج شده بود و به صورت حق التدریسی به ما درس میداد را براتون واگو نکنم. واگو= بازگو
به هَمنهِشت می گفت هِمنهِشت
به رأس می گفت رَهس
به اقطار (قطرها) می گفت اَخطار
به شرح می گفت شهر
به ضلع می گفت ظلِِِّ
به نیمسازهای می گفت نیمشاااااااااازهای
به روبِرو می گفت روبْرو
و...
و با هر کلمه ما از خنده منفجر می شدیم. می دونید که بچه های مدرسه به ترک دیوار هم میخندن. حالا اگه یه همچین سوژه ای هم داشته باشیم می توانید حدس بزنید چه جوری می خندیدیم و اون در جواب خنده های ما با ناخنهای بلندش چنان محکم روی میز شبنم( نیمکت اول) میزد که صدایش بین خنده های ما کاملاً مشخص می شد و شبنم نیم متر به هوا می پرید! این تنها توانایی بود که این معلم داشت و ما هنوز نفهمیدیم چه جوری با ناخنهایش چنان صدایی تولید می کرد و ناخنهایش نه درد می گرفت نه می شکست. توی روز شاید بیشتر از 10 بار این کارو انجام می داد
من یه دبیر هندسه یادمه که با همه دبیرا یجورایی فرق داشت نمی دونم همون رو میگی یا نه ؟بر عکس همه دبیرا که چادر سرشون می کردن اون زیر بار چادر نرفت
هاهاهاها......
کلاس فقط خنده بود از شدت خنده نمی تونستیم بنویسیم