آنچه بر ما گذشت

خاطرات من و دوستان دبیرستام از سال ۱۳۷۶ به بعد

آنچه بر ما گذشت

خاطرات من و دوستان دبیرستام از سال ۱۳۷۶ به بعد

قصه از کجا شروع شد؟

تابستان 76 بود. توی آزمون ورودی دبیرستانهای نمونه مردمی شرکت کرده بودم و منتظر جواب آزمون بودم. وسطهای مرداد بود که جوابها اومد. در نهایت تعجب دیدم توی مدرسه ای پذیرفته شدم که حتی موقع ثبت نام در آزمون اون را اصلاً انتخاب نکرده بودم. چون اون مدرسه از مدرسه های به اصطلاح حجاب برتر یا چادری بود. برای همین هم صاف رفتم سراغ مدیر راهنمایی ام و دلیل این اتفاق را پرسیدم. اون هم توضیح داد که این کار اونه که به فرم ثبت نام من اسم اون مدرسه را اضافه کرده. چون فکر می کرده من دختر خوب و درس خوانی هم و واسه سوسول بازی سرنوشت خودمو خراب نمی کنم؟!!

البته الان اگر ببینمش حتماً بابت این کار ازش تشکر می کنم. بماند. اون مدرسه را یه بار دیگه هم قبلاً تویش رفته بودم. ماجرا بر می گشت به سال قبل و آزمون تیزهوشان که در اون دبیرستان برگزار شده بود و من و 20 نفر از بهترین دوستان دوران راهنمایی ام در اون شرکت کرده بودیم. بدم نمی اومد جایی باشم که خاطره اونها هم همراهم باشه. بیشترشوه را از دبستان می شناختم و دوست بودیم به خصوص یکی شون که از همه برام عزیزتر بود. فرنوش . که الان اصلاً نمی دونم کجاست و چه میکنه اما هیچوقت فراموشش نمیکنم. یه جورایی خاطرات دبستان و راهنمایی ام هم با اون گره خورده که البته اصلاً قرار نیست اینجا حرفی ازش بزنم. فقط خواستم به عنوان قدردانی ازش نامی برده باشم.

امیدوارم از این کارم کسی نرنجد و کدورتی پیش نیاید. اگر هم نارحت شدید بهم حتماً بگید که اگر نیاز به اصلاحی داشت انجام بدهم. اگر هم قصوری مرتکب شدم پیشاپیش عذر می خواهم.