آنچه بر ما گذشت

خاطرات من و دوستان دبیرستام از سال ۱۳۷۶ به بعد

آنچه بر ما گذشت

خاطرات من و دوستان دبیرستام از سال ۱۳۷۶ به بعد

در راه امتحان فیزیک2

بین امتحان اول و امتحان دوم ما یعنی فیزیک سینماتیک تقریباً 13 روز فاصله بود اما فهیمه ناناز و نجمه اینا که توی اون یکی گروه بودند این بین امتحان شیمی هم داشتند. روز قبل از امتحان شیمی فهیمه ناناز زنگ زده بود و افتاده بود به درماندگی که چی کار کنم ، نمی فهمم. خسته شدم. آنقدر گفت و گفت تا رفتم سوالهای نهایی ترم پیش خودم را که می گفتند سخت ترین نمونه سوال شیمی سوم تا اون موقع بوده را برای فهیمه آوردم و خواندم و جواب دادم تا کمی آرام شد. گفتم از این که سختتر نمیشه... فردای اون روز وقتی فهیمه زنگ زد فهمیدم حق با من بوده و اون موقع بود که من شروع کردم به غر زدن که هیچی فیزیک بلد نیستم. اون والیوم 1200000 جوادی را می گویم هیچی به ما دوتا کلاس درس نداده بود و بقیه کلاسها هم از بخت خوبشان نخود و ایلیایی دبیرشان بودند مشکل چندانی نداشتند... خلاصه بعد از 13 روز فیزیک خواندن از روی کتاب کمک درسی و دفتر نیکو و فائزه و کتاب خودمان، بالاخره روز امتحان رسید. توی این 13روز یک مناسبت تولد نیکو را هم داشتیم که چون همدیگر را ندیده بودیم به این امتحان موکول شده بود... روز اون امتحان روز مضحکی بود. اول از همه من رسیده بودم و وقتی فهیمه ناناز آمد یک سلام سلامی راه انداخته بودیم که بیا و ببین. مدرسه را روی سرمان گذاشته بودیم به قول سیما انگاری 100 ساله همو ندیدن. وقتی نیکو آمد تولد بازی راه انداختیم یک ماگ از طرف من یک ماگ بزرگتر و یک عروسک همینه از طرف فائزه ونجمه و کلی دست و رقص و ... بعدش فهیمه قیدی آمده بود جک تعریف میکرد..." یه پسره از پدرش می پرسه بلافاصله یعنی چی؟ پدره میگه بگذار برایت با مثال بگم: اگه مادرت الان بره .... من بلافاصله بلافاصله می شوم زن ... ، تو میشی مادر ... و دایی ات میشه خواهر ..." و ما هم میخندیدیم البته نه به جک فهیمه بلکه به نگاه عجیب و غریب یکی از مسئولهای دبیرستان فدک که پشت سر فهیمه ایستاده بود و به جک تمام مودبانه اش گوش میداد. فهیمه مفتول تا آخر روز باهامون قهر بود که چرا بهش نگفته بودیم. خلاصه اینکه این امتحان سختی که هیشکی بلد نبودش تنها امتحانی بود که هیشکی استرس نداشت و دست آخر هم اینکه خودم به شخصه 19.75 شدم و الباقی بچه ها هم نمره های نسبتاً خوبی گرفتند...

نظرات 1 + ارسال نظر
ایلناز چهارشنبه 14 اسفند 1387 ساعت 11:15 ب.ظ

منظورت از سیما همون سیمایی که تو دانشگاه با من هم رشته بود؟؟

نه منظورم سیما موسوی بود

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد