امتحان اول بینش بود و حوزه ما دبیرستان فدک بود...یک دبیرستان با دیوارهایی به ارتفاع یک متر و فضایی مانند یک خانه ویلایی. توی دوران تعطیلات قبل از امتحانات خبر بدی شنیدیم که باعث شد همه اونهایی که سعیده علی محمدی را می شناختند برایش دل بسوزانانند. تمام فکر و ذکرمان این بود که چطور باهاش برخورد کنیم چطور میشد بهش تسلیت گفت چطور بگیم که در غم از دست دادن برادرت ماها را هم سهیم بدون. بلد نبودیم یا راحت تر بگم گفتنش سخت بود. اون هم توی موقع امتحانات نهایی نوبت خرداد... و دست آخر این سعیده بود که با برخورد راحت و صمیمی مثل همیشه ماهارو از نگرانی در آورد. وقتی بچه های سال اولی تعریف میکردند که شجاع نوری دبیر تاریخ چقدر خود داره و با اینکه خواهرش فوت کرده حتی اجازه نمیده کسی بهش تسلیت بگه باید بهشان جواب میدادیم که با اینکه سعیده برادرش را از دست داده نه تنها آن حسن را داره بلکه به فکر روحیه بقیه ما هم بود و هوای اونهایی که امتحان ها را خراب میکردند داشت و قبل از امتحان هم کلی ماهارو دلداری می داد و می خنداند و من مطمئن بودم مثل همیشه از شاگردان ممتاز مدرسه خواهد بود و الیته اون ترم هم جمله شاردان ممتاز سوم شد.
* به نام پروردگار صداقت و مهر *
رؤیا فاصله را نمی شناسد ؛ بعد ندارد ؛ مرز ندارد
چراکه.. شاید اکنون این منم کنار تو .. . . گرمای نفس هایم را حس نمی کنی..! ؟
××××××××××
×××××××
×××××
××××
××
×
با قلبی سرشار از امید و توکل بر خداوند آسمان و زمین اعلام میدارم که :
* خیریه فعال و آزاد یاس سفید از امروز فعالیت خود را به صورت رسمی آغاز کرد*
از شما دعوت می شود که همراه با ما ... آسمان را ستاره باران کنید
منتظرتان هستم
من اصلا ایشون رو یادم نمی اد :( ولی دبیرستان فدک جایی که هر سال تابستون پاتوقمه..
پاتوق چی؟ (;