آنچه بر ما گذشت

خاطرات من و دوستان دبیرستام از سال ۱۳۷۶ به بعد

آنچه بر ما گذشت

خاطرات من و دوستان دبیرستام از سال ۱۳۷۶ به بعد

خودکشی!

امروز صبح خانم دکتری را آورده بودند که برایمان صحبت کند ولی قبل از اون فشار پریسا بازم افتاده بود پایین لیلا و حمیرا (دوست پریسا که در کلاس دیگه ای بود) اون را به دفتر برده بودند. ما توی سالن نشسته بودیم که مریم سراسیمه وارد و سراغ پریسا را از ما گرفت که گفتیم نمی دانیم. فکر کنم مریم پیش دوست سال سومی اش در خقیقت جیگرش فرناز بوده و از اون شنیده که حال پریسا بد شده و حالا داره دنبالش می گرده. خلاصه سخنرانی دکی جون تمام شد و به کلاس برگشتیم که با چهره گریالود بنفشه ( شاعر کلاس یا موقشنگ کلاس) و فاطمه که بغل دستی اش بود روبرو شدیم. چند لحظه بعد مریم با چهره ای حاکی از غم واندوه فراوان به جمعشان پیوست . حالا هرچی می پرسیم که بابا جان چی شده؟ اونها جوابی نمی دادند و مثلاً موضوع خیلی سکرت بود. والا ما فکر کردیم واقعاً اتفاق بدی برایش افتاده و با شلوغ بازی ای که اینها در آورده بودن در عرض مدت کمی این خبر توی مدرسه پیچید. البته نه حقیقت داستان، بلکه یک کلاغ چهل کلاغ های بچه ها که تا خوردن 3-4 تا بسته قرص آرام بخش پیش رفت.سر کلاس زیست دبیرمان که مستحضر هستید که چقدر هم با پریسا خوب بود؟! حرف را پیش کشید و گفت: اگه چیزی خورده بگید. مارو میگی هاج و واج همدیگرو نگاه می کردیم خودکشی اونم پریسا؟پیرایه هم جریان را تعریف کرد که نمی دونم پریسا همیشه فشارش پایینه و سرما خورده و ناشتا قرص خورده و فشارش افتاده. دبیر زیست هم یه نگاه عاقل اندر صفی هم به ماها کرد و گفت : خوردن دوتا قرص آستامینوفن هم می تونه خطرناک باشه و آدم خودش باید عاقل باشه!! و لیلا در ادامه گفت: آدم وقتی یکی رو از دست میده می فهمه اون کی بوده؟؟!!! تصور کنید یکی سرما خورده اینها دستی دستی کردنش زیر خاک. معلممان برای چند لحظه کلاس را ترک کرد و توی این مدت بین بچه ها جملاتی رد وبدل شد که فاکتور گرفته اش را خدمتتان عرض می کنم.

پیرایه(سرنتی پیتی): بی عرضه ها، نتونستید یه چیز را مخفی کنید!

ندا: اگه یکی قرص بخوره می شینید گریه می کنید؟

عاطفه: خودنمایی کار بدی است و او معتقد بود این افراد شامل مریم ، بنفشه، فاطمه ، فهیمه مفتول و لیلا هستند

سپیده: قرصها تاریخ گذشته بوده!

دبیرمان برگشت و خبر آورد که رفته خونه و حالش خوبه و بعد داستانی را گفت در مورد دختری که خودش را از پله ها پرت کرده پایین که مثلاً بگه حالش خیلی بده و فرداش شاد و شنگول بوده!! (چه ربطی داشت خب آدم امروز حالش بده فرداش خوب میشه خب.جذام که نداشته بدبخت) و داستان بعدی در مورد دختری بوده که یک نوار ضبط شده را به دست دوستش در مدرسه رسانده که حاوی صدای دوستش قبل از خودکشی بوده که گروه امداد مدرسه خودشان سریع به محل رسانده و او را نیمه جان در حالی که چند بسته قرص آرام بخش خالی کنار تختش بوده پیدا کردند و اورا نجات دادند(حالا سؤال اینجاست اون نوار چه طور با اون سرعت به دست دوستش در مدرسه رسیده و دوستش چه طور به اون نوار شک کرده و اون را در مدرسه گوش داده و بعد گروه امداد اعزام شده).خلاصه در ادامه گفت که هر آدمی دلش طاقچه ای دارد که باید حرفهایش را بزارد تو طاقچه و ریلکس باشد و هیجان زده نشود! و اضافه کرد شرایط کلاس امروز فرق می کند.

 

اینم بنفشه مو قشنگه

 

نظرات 1 + ارسال نظر
ایلناز یکشنبه 23 دی 1386 ساعت 04:01 ب.ظ

ما این اخبار رو از طریق حمیرا که تو کلاس ما بود ( که خیلی دختر دوست داشتنی و با احساسی هم بود هیچ خبری هم ازش ندارم هر جا سرچش می کنم پیداش نمیکنم:(( ) شنیدیم وای نمی دونی چه ۱ کلاغ ۴۰ کلاغی شده بود مثل اینکه از هر کلاس تا کلاس بعدی چندتا چیز عجیب میرفت روش

واقعا راست میگی هیشکی از حمیرا خبری نداره...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد