آنچه بر ما گذشت

خاطرات من و دوستان دبیرستام از سال ۱۳۷۶ به بعد

آنچه بر ما گذشت

خاطرات من و دوستان دبیرستام از سال ۱۳۷۶ به بعد

دبیر آزشیمی

ترم دوم شده بود. این ترم شیمی و آزمایشگاهش را داشتیم. با اینکه از شروع ترم 3هفته می گذشت اما ما هنوز دبیری برای آزمایشگاه شیمی نداشتیم. فکر می کردیم باز اون ساعت بیکاریم اما در کمال ناباوری دیدیم که دبیر شیمی سال سومی ها با تمام دبدبه و کبکبه اش وارد کلاس شد. همه اونو می شناختیم وصفش را از سال سومی ها شنیده بودیم. هدیه تهرانی را که همه دیدین. با چنان استیلی ولی مسن ترسرخ و سفید قد بلند با یک کاپشن چرم که همیشه رو دوشش می انداخت و به محض ورود به کلاس روی میز پرت می کرد و روی میز می نشست. بهترین دبیر شیمی مدرسه بود. احترام خاصی تو مدرسه داشت. عجیب بود که اون دبیر آزمایشگاه کرده بودن. می دونستیم که سر کلاس اون باید نفسهارو تو سینه حبس کنیم و نخندیم و حرف نزنیم. درستتر اینکه جم نخوریم. با صدای خشدارش و شمرده ولی کشیده جمله هایش را گفت:

" می دونید که من دبیر شیمی سومها هستم و اصلاً زیر آن تدریس نمی کنم اما چون دبیر شیمی تان فقط 2تا از کلاس ها را تنها توانسته آزمایشگاهش را تقبل کنه ، از من خواهش کردن که سر کلاس شما بیام. اما فکر نکنید من قرار چیزی به شماها یاد بدهم. فقط اینجام که باشم. و تا آخر زنگ دست به سینه نشست و مارو نگاه کرد. وقتی زنگ خورد با خودمون گفتیم فکر می کردیم دبیر شیمی خودمان اخلاقش سگه اما این دیگه واقعاً سگه.