آنچه بر ما گذشت

خاطرات من و دوستان دبیرستام از سال ۱۳۷۶ به بعد

آنچه بر ما گذشت

خاطرات من و دوستان دبیرستام از سال ۱۳۷۶ به بعد

دنده چپ

دبیر شیمی مان خودش وحشتناک بود و وقتی عصبانی می شد وحشتناک تر هم میشد اما وقتی خیلی عصبانی بود نمی توانم بگم چه شکلی بود!!

اونروز انگاری از دنده چپ بلند شده بود و تصمیم داشت حالی به کلاس تمام بچه های کلاس بده. گروه گروه بچه هارو می برد پای تخته و با کلی جیغ و داد و خروارها جریمه سرجا می نشاند. من که سر جایم نشسته بودم دستام یخ کرده بود. یه گروه دیگرو صدا کرد. فهیمه مفتول‌،سپیده که دختر قدبلند سبزه  و بسیار لاغری و آرامی بود،سارا علوی و زینت یکی از بچه مظلوم های کلاس بود. زینت اول با کلی جریمه نشست بعدش نوبت سپیده بود اون هم با اولین سؤال اشکش جاری شدو فهیمه مفتول هم که تا اون موقع می خندید و خوشحال از اینکه با کمک پیرایه جواب واکنش شیمیایی رو درست نوشته با فریاد متقلب دبیر شیمی زارش هوا رفت و نشست.نفر آخر سارا بود که با اولین داد معلم اشکش سرازیر شد و از اونجا که دبیرمان خیلی ازش خوشش می آمد و تا آنجا که بعدها اون را برای پسرش خواستگاری کرده بود ،طاقت گریه عزیزدلش را نیاورد و وجدانش بیدار شد و کمی نرم شد و گفت دخترم بشین!! فهیمه که گریه اش بند نیومده بود با اون حالت بغض و گلوله گلوله های اشک که از صورتش جاری بود بلند گفت چی شد اون شد دخترش؟ ترابی نگاه غضبناکی به فهیمه کرد تا خواست حرفی بزنه  زنگ خورد و با رفتن معلم ما غش غش خنده رو از حرف فهیمه سر دادیم . پریسا هم نقش آزادی طلب هارو بازی می کرد و مدام شعار می داد که حق ندارن اینکارو کنن حق ندارن اونکارو کنن که منو مریم ریختیم سرش دهنشو بستیم و دست و پاشو گرفتیم تا سیما بتونه گریه فهیمه رو که با شعارهای پریسا تشدید می شد مهار کنه. کلی سیما نازشو خرید تا گریه خانوم بند اومد. ساعت آخر حال معلمان خوب بود و می خندید و شوخی می کرد؟  و فهیمه هم زیر لب غر غر می کرد و تیکه می انداخت و ما می خندیدیم انگار همه معلم های شیمی با ما سر ناسازگاری دارن.

نظرات 4 + ارسال نظر
ایلناز یکشنبه 23 دی 1386 ساعت 03:55 ب.ظ

واییییییی آره راست میگه مهدیه نمی دنید چه سگی بود این معلم شیمی .... ببینم اسمش تر... بود نه؟
با اینکه من رو خیلی دوست داشت( البته نه به خاطر خودم که فکر کنین درس خون بودم یا چیز دیگه بلکه به خاطر خواهرم که قبلا شاگردش بودو جزو بچه خر خونا و سو گلیآ) چندین دفعه اشکم و در اورد بعدشم البته پشیمون میشد آخه یاد خواهرم می افتاد برای همین می گفت آخه تو که خواهر به اون درس خونی و .... داری دیگه چرا:)))))))

شایدم مثل سرا علوی تورا هم چشمش گرفته بوده وای عروس ترابی بودن مرگه نه؟؟؟؟

[ بدون نام ] دوشنبه 1 بهمن 1386 ساعت 12:54 ب.ظ

ببین اولا اینکه اگر هم کسی رو چشمش گرفته بود اون خواهرم بوده دوما اینکه هیچ وقت زود قضاوت نکن باید دید پسرش چجوریه:))))))))))

پسرش هرچی که باشه وقتی مادر شوهر این باشه آدم باید عقل کنه و بگه نه.........

ندا چهارشنبه 11 اردیبهشت 1387 ساعت 07:46 ق.ظ

این زن چقدر دل مارو لرزوند...

پیرایه سه‌شنبه 11 تیر 1387 ساعت 04:32 ب.ظ

اوا مگه پسرم داشت چرا زودتر نگفتی؟ حالا زنش شد؟:)
آخی سارا یادمه فهیمه یه دفتره عقاید داشت یادته اون موقع ها مد بود کلی بعد یه سوالش این بود که اگه با جنس مخالف یه روز تو خونه تنها باشی چیکار میکنی جواب سارا خیلی باحال بود.
.
.
.
.
.
.
.
اگه منظورت بابامه معمولا کاری به هم نداریم!!!!!!!!!!!

نه بابا ولی توی پیج ۳۶۰ من هست فعلا

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد