آنچه بر ما گذشت

خاطرات من و دوستان دبیرستام از سال ۱۳۷۶ به بعد

آنچه بر ما گذشت

خاطرات من و دوستان دبیرستام از سال ۱۳۷۶ به بعد

امتحان قرآن

بعد از اینکه امتحان روخوانی قرآن را دادیم منصـ.... بردمون توی نمازخانه واسه امتحان کتبی.البته دوتا کلاس دیگه هم بودند یکی کلاس نیکو اینا(304)، یکی هم کلاس تجربی ها. تازه وارد نمازخانه شده بودیم و تا اومدم کنار نیکو بشینم یا دقیقتر اینکه هنوز نشیمنگاهم با زمین برخورد نکرده بود که ناظممان(شفا....) منو بلند کرد و برد وسط بچه ها نشاند درست ردیف جلوی آیدا و آناهیتا. برگه ها را داشتند پخش میکردند که مشاور اولها اومد و من را از اونجا بلند کرد و برد پیش مریم علی(از بچه های تجربی) نشاند. خواستم اولین سوال را شروع کنم که دبیر قرآن اومد و زد پشتم که بلند شو از جا که بلند شدم همه زدند زیر خنده. دبیرمان با تعجب بچه ها را نگاه میکرد."چرا می خندید؟" شفا... جواب داد آخه من جاشو قبلاً عوض کرده بودم. مشاور اولها گفت آره من هم عوض کرده بودم. من هم گفتم: خوبه امتحان ریاضی نیست.می خواهید من انفرادی امتحان بدهم؟ دبیرمان گفت: ساکت برو اونجا بشین و من را صاف برد کنار فهیمه قیدی اینا نشاند.به محض اینکه نشستم دبیرمان گفت آخه کجا بشونمت که کسی را نشناسی؟ نازنین ضیافت یواش گفت: هیچ جا و همه خندیدن.آخه تقصیر خودشونه می خواستند ماهارو پخش و پلا توی کلاس های جورواجور نکنند که همه با همدیگه دوست بشیم ....واقعاً  یک امتحان 8 نمره ای قرآن که خودش فقط 1 واحد بود، چقدر اهمیت داشت که به خاطرش این قدر من را جا به جا کردند؟ آخرش هم که تقلبمون را کردیم چرا اینها اینقدر به خودشان زحمت می دادند؟ به قول آفریقای جنوبی اونی که اهل تقلب باشه تو شیشه اش هم بکنی کار خودش را می کنه.... ولی اون 8 نمره از حق نگذریم قد 50 نمره نوشتنی داشت. خیلی حرص آدم در می آمد وقتی که برای نیم نمره مجبور بودی یک صفحه کامل پلی کپی را سیاه کنی . من که عین 8 صفحه را پشت و رو و ریز به ریزنوشتم. پیرایه و لیلا کاظم زاده برگه اضافه هم گرفتند. پیرایه دقیقاً 16 صفحه واسه 8 نمره نوشت یعنی صفحه ای نیم نمره!!!!!

نظرات 3 + ارسال نظر
ایلناز جمعه 17 اسفند 1386 ساعت 12:07 ق.ظ

کلی خندیدم که جات هی عوض کردن. خداییش تابلو بودی اااا تو مدرسه. شیطون....

ندا سه‌شنبه 31 اردیبهشت 1387 ساعت 07:47 ق.ظ

قشنگ یادمه کلی بهت خندیدیم

دست گلت درد نکنه... خداییش خنده هم داشت

پیرایه چهارشنبه 12 تیر 1387 ساعت 02:04 ب.ظ

:)))))))))))))))))))))))))))))))) وای قشنگ یادمه چقد خندیدیم هی اینور اونور میبردنت دروغ نگو من همش ۱۵ صفحه و نصفی نوشتم چه یادشه بدجنس :*

کشته مرده همین صداقتم رفیق

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد