آنچه بر ما گذشت

خاطرات من و دوستان دبیرستام از سال ۱۳۷۶ به بعد

آنچه بر ما گذشت

خاطرات من و دوستان دبیرستام از سال ۱۳۷۶ به بعد

مهندس مونومی

اگر می بینید تا حالا اسم این مهندس را نشنیدید دلیلش این نیست تازه وارد مدرسه ما شده یا تازه من باهاش دوست شدم، دلیلش اینه که من این را تازه روی فائزه غلامی گذاشته بودم.(مهندس مصطفی مونومی) مونومی یه اصطلاح قدیمی به زبان برزیلی بود که توی یکی از فیلمها شنیده بودم و معنیش عزیزیه که خیلی آرامه... نمیدونم توانستم معنی اش را بفهمونم یا نه. به هر حال اون زنگ نماز من و فائزه و عاطفه و شبنم قلی نرفته بودیم نماز و توی کلاس 304 بودیم و سر به سر فائزه مظلوم می گذاشتیم... " اگه بچه فائزه گریه کنه فائزه باهاش چی کار میکنه؟ در حالی که همچنان به خواندن کتاب (درس خواندن) مشغوله بچه را می اندازه روی کولش و با همان دست که زیر بچه است میزنه ما تحت بچه تا ساکت شه... یا شوهر فائزه چه شکلیه؟ 6تا عینک روی هم زدم به چشمم و ادای پرفسورهای همه چیز دان را درآوردم... به بچه ها جای شام اسید سولفوریک می دهد و به جای ناهار قضیه کوانتمی و به جای صبحانه بهشون information (منظورم همون اطلاعاته) می دهد وجای آشپزی کیمیاگری میکنه اون هم به سبک هدیه تهرانی با همان ناز و عشوه و ..."و کلی خندیدیم فائزه که قرمز شده بود هنوز چهره اش جلوی چشممه. دلم واسه خندیدنهایش تنگ شده. اون تنها کسی است که بی چون و چرا به تمام مسخره بازیهای من می خندید( یه جورایی لوسم میکرد) .... لابد می گویید چه خاطره مسخره ای اما این را بیشتر به خاطر تصور ما از شوهر فائزه نوشتم و هنوز هم نمی دونیم تصور ما تا چه حدی واقعیت داره ... فائزه زود باش ما منتظریم...

نظرات 1 + ارسال نظر
[ بدون نام ] چهارشنبه 8 اسفند 1386 ساعت 12:54 ق.ظ

من همش یادمه!
یاد همش بخیر!

خیلی خوبه که شما همش یادتونه...اما ببخشید شما؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد