آنچه بر ما گذشت

خاطرات من و دوستان دبیرستام از سال ۱۳۷۶ به بعد

آنچه بر ما گذشت

خاطرات من و دوستان دبیرستام از سال ۱۳۷۶ به بعد

دبیر فیزیک

آخ دبیر فیزیک سال سوم که یادم می آید خوابم می گیره با اینکه از اون روزها خیلی گذشته اما کلاس های خواب آور و ملال آورش هیچوقت یادم نمیره. یه آدم وارفته و نا مرتب با مقنعه کج و کوله، که با تون صدای بسیار آرام و یکنواخت درس فیزیک را درس میداد. واقعاً در حیرتیم که چرا دبیر فیزیکی به خوبی نخود(دبیر فیزیک سال دوم) را باید بگذارند برای دومها و این والیوم 1200000 را بگذارند واسه سومها که هم نهایی دارند و هم مبحث سینماتیک توی کنکور بخش اعظم سوالات را در بر میگیره. راستی منظورم از والیوم 1200000 دبیر فیزیک سال سوم بود. بچه ها به این اسم صدایش می کردند همه سر کلاسش چرت می زدند حتی من که سر همه کلاسها در حال آزار و اذیت اطرافیان بودم. اون روز دبیر فیزیک مربوطه یه جورایی می خواست ادای دبیر شیمی را در بیاره و از خودش ابهت نشان بده و در یک کلمه اونروز خودش را چـُ... کرده بود. جریان از این قرار بود که والیوم با 304 کلاس داشته و سر کلاسش فهیمه مفتول مدام می رفته زیر میز و شبنم هم موهایش را بهم میریخته و وقتی میامده بالا درست مثل برق گرفته ها می شده و از اونجایی که نیمکت اول ردیف وسط می شستن همه میدیدنش و حسابی می خندیدن و بالاخره واسه اون کلاس خواب آور تفننی بود که بعد از چندبار والیوم عصبانی میشه و می گه که : با بچه های اون ردیف قهرم و فقط واسه اونور کلاسی ها درس میداده و روی تخته می نوشته!!!!! وقتی زنگ می خورد فهیمه همراه با سیما میره تا از دبیر فیزیک معذرت خواهی کند اما اون یه جورایی ادای دبیر شیمی را در میاره و میگه که: نه امکان نداره.دیگه جای بخشش نمونده. همونی که گفتم و راهش را میکشه که بره که فهیمه بلند پشت سرش میگه که: خودشو واسه ما چـُ... کرده فکر کرده وحیـ... شده. البته دبیرمان کاملا شنید و برگشت و به دنبال فهیمه گشت اما توی اون ازدحام زنگ تفریح فهیمه را که درست پشت من قایم شده بود ندید و رفت... این قدر گنده بودم که فهیمه راحت پشتم استطار بشه

نظرات 3 + ارسال نظر
علی اکبر سه‌شنبه 6 آذر 1386 ساعت 04:21 ب.ظ http://www.hamshahrijavan.blogsky.com

سلام
چه روزهای خوبی داشتی با نوشتن خاطراتت منم هوایی کردی رفتم به اون سالها یه چرخی زدم حال داد ولی من مثل شما شیطون نبودم یه کمی سر براهتر بودم البته بین خودمون باشه( یه کمی) خوشحالم که باخاطراتت کیف میکنی و دوست نداری فراموششون کنی و مینویسی.. ولی اونایی که مثل من زیادهم خاطره خوب ندارن بهت حسودیشون می شه. مثل من.....
موفق باشی

حسودی نکنم ماهم خاطرات بد زیاد داشتیم اما بیشتر خوبهاشو می گم که یادمون بمونه خوبیهارو. آخه معمولاْ آدمها بدیها یادشون میمونه

علی اکبر چهارشنبه 7 آذر 1386 ساعت 12:11 ق.ظ http://www.hamshahrijavan.blogsky.com

سلام
خوشحالم کردی اومدی پیشم ممنون
کازابلانکا فوق العاده است و الان هم که خودت گفتی فقط و فقط پول ... درباره کتاب هم میخوام بیشتر بذارم داستانهای جالب .
در باره پاسخ به نظر قبلیم یه کمی که فکر می کنم میبینم حق با توئه باید بدیها رو فراموش کرد و اگه توانایی فراموش کردنشم تو خودمون نمی بینیم حداقل به رومون نیاریم بهتره
موفق باشی
بازم پیشم بیا

در مورد کتاب اگه توانستم کمکت می کنم

علی اکبر پنج‌شنبه 8 آذر 1386 ساعت 02:27 ق.ظ http://www.hamshahrijavan.blogsky.com

سلام
هنوز به روز نکردی یا خاطرات تمام شد یادنبال خاطرات خوب میگردی
من به روز شدم
بای

تمام نشده وقت نکردم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد