اونروز رفته بودم تا باقی مانده پول کمک به مدرسه!!! را به ناظممان بدهم. ناظممان داشت مبلغ را توی دفترش وارد میکرد تا به من رسید بده که نیوشا(روباه) سراسیمه وارد دفتر شد و گفت که خانم مریم هم بود با اونها که قبلاً گفتم. اول متوجه حضور من نشد اما وقتی دید دارم با ناباوری نگاهش می کنم هل شد و با سرعت رفت. باورم نمی شد که اون جاسوس اولها باشه کسی که بیشتر از همه مشکل داره...
من هیچ وقت این جریان جاسوس رو باور نمی کردم فکر می کردم این چیزا رو شایعه می کنن که بچه ها به هم شک کنن زیاد با هم قاطی نشن . ولی اینو که گفتی.....
باور کن که بوده همیشه هم بوده متاسفانه بهش اونا می گن همیاری به مسئولین مدرسه
آره حالا دیگه باور کردم:(