آنچه بر ما گذشت

خاطرات من و دوستان دبیرستام از سال ۱۳۷۶ به بعد

آنچه بر ما گذشت

خاطرات من و دوستان دبیرستام از سال ۱۳۷۶ به بعد

جاسوس 103

اونروز رفته بودم تا باقی مانده پول کمک به مدرسه!!! را به ناظممان بدهم. ناظممان داشت مبلغ را توی دفترش وارد میکرد تا به من رسید بده که نیوشا(روباه) سراسیمه وارد دفتر شد و گفت که خانم مریم هم بود با اونها که قبلاً گفتم. اول متوجه حضور من نشد اما وقتی دید دارم با ناباوری نگاهش می کنم هل شد و با سرعت رفت. باورم نمی شد که اون جاسوس اولها باشه کسی که بیشتر از همه مشکل داره...

نظرات 2 + ارسال نظر
ایلناز یکشنبه 23 دی 1386 ساعت 07:33 ب.ظ

من هیچ وقت این جریان جاسوس رو باور نمی کردم فکر می کردم این چیزا رو شایعه می کنن که بچه ها به هم شک کنن زیاد با هم قاطی نشن . ولی اینو که گفتی.....

باور کن که بوده همیشه هم بوده متاسفانه بهش اونا می گن همیاری به مسئولین مدرسه

ایلناز دوشنبه 1 بهمن 1386 ساعت 01:33 ب.ظ

آره حالا دیگه باور کردم:(

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد