آنچه بر ما گذشت

خاطرات من و دوستان دبیرستام از سال ۱۳۷۶ به بعد

آنچه بر ما گذشت

خاطرات من و دوستان دبیرستام از سال ۱۳۷۶ به بعد

دخترک گستاخ

اون روز خیلی سوز می آمد و منم مثل همیشه کاپشن نپوشیده بودم که هیچ زیره مانتو هم یه رکابی تنم بود. حالا توی این سرما هم مدیرمان با اون روسری پلنگی اش که تاریخچه اش حداقل به سه نسل قبل از ما بر می گشت یادش افتاده بود بیاید سر صف و درباره توالتها صحبت کنه؟!!؟! ( خیلی حرف حیاتی بود اگه نمیزد غم باد می شد توی دلش)

حرفهایش که تمام شد بچه ها رفتن سمت کلاس مثل خیلی ها و مثل همیشه که صفها بهم می ریخت و درهم ورهم می رفتیم توی کلاس اینبار هم من و عاطفه رفتیم سمت در که صدای ناظم سومی هارو شنیدیم که می گفت برگردید( ما بهش می گفتیم پرپر). ما خودمون را زدیم به اون راه و به راهمون ادامه دادیم . اینبار بلندتر داد زد : مگه با شما نیستم گمشو حیاط. برگشتم دیدم عاطفه کنارش وایساده. گفتم با من بودی؟ گفت آره گفتم خب سرد هوا داشتیم میرفتیم تو. گفت می خواستی یه چیزی بپوشی خب. گفتم خودت چرا نپوشیدی که همش دستهاتو بهم نمی مالیدی. و رفتم. دوید و منو گرفت و گفت: دخترک گستاخ اسمت چیه ؟ دهنمو وا نکرده بودم که صدای ناظم خودمون شنیدم: فتح الهی. با لبخند گفتم فتح الهی و با صف کلاس خودم که دیگه نوبتشون شده بود رفتم بالا. اگه شفاهی نرسیده بود اصلاً عیب نداشت. و اگر اون موقع عاطفه واینستاده بود اصلاً نمی توانست کاری کنه و رد شده بودیم. آخ که چقدر این عاطفه گه گداری خنگ میشه.حقّم داشتم. چون درست دو روز بعد سر یه جریان دیگه که باعث و بانی اون هم عاطفه بود مجبور شدم برم و از پَرپَر معذرت خواهی کنم که البته این نسبت به تاوانی که برای اون اتفاق دادم هیچ بود

نظرات 2 + ارسال نظر
ایلناز یکشنبه 23 دی 1386 ساعت 03:15 ب.ظ http://360.yahoo.com/ilnazjoon

من همیشه از این پرپر لجم میگرفت. آخه بچه های خودش هر کاری می کردن اشکال نداشت یعنی اگه یادت باشه بچه هایی که ۱ سال از ما بالا تر بودن جزو شلوغ ترین بچه های مدرسه بودن ولی هیچ کس از گل بهشون بالاتر نمی گفت...
البته همیشه حسرت می خوردم که ای کاش بجای اون شف...
پرپر ناظم ما بود

مهندس مونومی جمعه 3 خرداد 1387 ساعت 01:27 ق.ظ

مهدیه اون روسری پلنگی رو خوب اومدی... هیچ کس دیگه تو ایران از اونا نداره.... بعد هر روز هفته هم سرش بود این .... فکر کنم همش رو خودش خریده بود....

وای تاحالا به این نکته فکر نکرده بودم. حق باتوست.فکر کنم همش را خودش خریده بود

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد