آنچه بر ما گذشت

خاطرات من و دوستان دبیرستام از سال ۱۳۷۶ به بعد

آنچه بر ما گذشت

خاطرات من و دوستان دبیرستام از سال ۱۳۷۶ به بعد

تولد عاطفه

به خانه شان که رسیدم تقریباً همه آنجا بودن. پریسا ، پیرایه ، فهیمه ، سیما، فائزه، نیکو، نجمه، بنفشه و مریم.از آن طرف هم دوستهای راهنمایی عاطفه که الان تو مدرسه ما ولی تو یه کلاس دیگن هم آمده بودن. سیما (یکی دیگه است اشتب نکنید) و فهیمه (یکی دیگه است اشتب نکنید) و سمانه و الهام نبوی و... تولد شلوغی بود کلی هم خندیدیم و رقصیدیم ولی مثل تولد پریسا نبود. می دونید خاک وخلی نبود. چه جوری بگم خودمانی نبود. البته اقوام عاطفه هم بودن و خواهرش که برخلاف عاطفه یه دختر کامل بود.عاطفه اونشب یه کت تک وشلوار تک مردانه پوشیده بود. قشنگ مشخص بود که چون پسر توی خونه نبوده ، عاطفه را مثل پسرها بزرگ کرده بودن.مامانش هم به همه یه جورایی مضنون بود. منتظر بود که یکی یه حرکت اشتباه بکنه. بیشتر هم فکرش را پریسا مشغول کرده بود که یک دقیقه نمی نشست و حرکات اونرو زیر نظر داشت. اگه مامان من کسی رو اینجوری نگاه کنه من مطمئنم که بعد از رفتن مهمونها ازم می خواهد که دور اونو خط بکشم.البته این نظر منه شاید مامان عاطفه اینطوریها نباشه. بماند. بعد از یک همه درس خواندن و 4ساعت سخت توی مدرسه واسه خودم هم عجیب بود که چه انرژی ای داشتیم و چقدر شلوغ بازی درآوردیم. پریسا که از لحظه ورودش تا ساعت 10.5 یه کله رقصید منهای البته چندتا آنتراک کوتاه که اونم تو کل ماجرا تأثیری نداشت. نیکو نجمه هم بیکار نبودن ومدام پچ پچ می کردن و زیر زیرکی می خندیدن. من نمی دونم به چی و به کی و یا به چه اتفاقی می خندیدن. اما حالا که عکسهای اون موقع را نگاه می کنم می بینم همه چیزش خنده دار بوده به خصوص قیافه های خودمان.  تو دوستهای اونور هم فهیمه و سیما خیلی رقصیدن. فقط نکته جالب که توی این تولد بود ، حریمی بود که بین اینوری ها که ما بودیم و اونوری ها که دوستهای قدیمی عاطفه بودن وجود داشت. هیشکی وارد حریم اونیکی نمی شد  و جداجدا مشغول بودن حالا خوبه که کلاسهامون بغل همدیگست! روی هم رفته خوش گذشت یه نقاشی پریسا از اون تولد البته سال بعد از اون کشیده که می گذارم براتون. آخر شب وقتی می خواستیم برویم مامان پیرایه اومد جلو و گفت کمیته اومده فکر کرده اینجا پارتیه!؟ ما هم عین بچه های خوب سر و وضعمان مرتب کردیم و رفتیم.

فردای اون روز پنجشنبه بود. مریم یه نقاشی کشید که دست جمعی رنگش کردیم و واسه خودمون یه اسم بی معنی گذاشت که شامل اول اسم همه بچه های اون ردیف بود.

FPLANSM - اون نقاشی هنوز دست منه برتون می گذارمش تا ببنید قبل از اون اتفاق ها چقدر زیاد بودیم و توی غربال مشکلات تعدادمون به کمتر از انگشهای دست رسید.

این نقاشی مریم

 

 

 

 

 

و اینم نقاشی پریسا

 

نظرات 3 + ارسال نظر
ایلناز یکشنبه 23 دی 1386 ساعت 05:11 ب.ظ

چه جالب نقاشی مریم رو دیده بودم:)))

ندا چهارشنبه 18 اردیبهشت 1387 ساعت 07:54 ق.ظ

دارم فکر می کنم من تولد عاطفه کجا بودم چرا نبودم ...

شاید میترا یادش باشه...

پیرایه سه‌شنبه 11 تیر 1387 ساعت 03:02 ب.ظ

به خدا حال میکنم اینارو میخونم ولی خوش گذشتا تولد عاطفه اون دختر خوشگل رو یادته از ما بزرگتر بود میرقصید فامیل عاطفه اینا ؟ عکساشو منم دارم قیافه ها مون خیلی باحاله وقتی عکسا ظاهر شد اوردیم مدرسه شفاهی اومد دید یادمه پریسارو نشناخت ولی به عکسا گیر نداد. پرپر کی بود یادم نیست؟
ندا و میترا نبودن نمیتونستن بیان مثینکه ولی تولد خیلی خوب بود.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد