آنچه بر ما گذشت

خاطرات من و دوستان دبیرستام از سال ۱۳۷۶ به بعد

آنچه بر ما گذشت

خاطرات من و دوستان دبیرستام از سال ۱۳۷۶ به بعد

کوییزهای تاریخی تاریخ

از هر کلاسی بشه گذشت از زنگ های تاریخ نمی شه گذشت. به طور کلی ماها دست دبیر تاریخ و دبیر بینش را همیشه توی یه کاسه می دیدیم و میزان علاقه به هر کدومشان هم مشابه هم بود. از هردوشون متنفر بودیم. البته نه به خاطر اینکه ما بچه های بدی بودیم بلکه اونا بد بودن که ما تلافی می کردیم. تاریخ هم از اون جمله معلمهایی بود مثل بروک کههر وقت نوبت درس پرسیدن بود حتی اگر ماهی یکبار نسیبمان میشد من حتماً جزء اون لیست بودم. واسه همین تنها درسی که هر هفته می خواندم تاریخ بود. همیشه سر کوئیزهای تاریخ که می شد من و نیکو و نجمه را با اعتماد به نفس تمام می برد نیمکت اول جلوی خودش می نشاند تا تقلب نکنیم. این نیمکت همیشه خالی بود و سر بیشتر زنگها چه من و چه پریسا و فهیمه را اگه می خواستن جدا کنند میبردن و اونجا می نشاندن ولی خب زنگهای تاریخ جای همیشگی من و نیکو نجمه بود. تصور کنید کلاسی که 5-6 تا نیمکت 3نفره داشت ، یه نیمکت خالی داشت و اون هم درست جلوی معلم .فکر می کنید چرا؟ بسکه هممون خوب وآرام بودیم؟!! خلاصه شکر خدا نیکو و نجمه هم هیچوقت حال خواندن تاریخ را نداشتن می گفتن خیلی زیاده و جور اون دوتا را هم من باید می کشیدم. توی بیجا هم نبود. یادتونه ؟ 260 صفحه ریز ریز و همش هم مطلب یادگرفتنی . خلاصه من وسط می نشستم و نیکو و نجمه دو طرفم و کپ می زدن از روی من بدون اینکه حتی یه لحظه به خوشون ترسی راه بدن. اینقدر خونسرد این کارو می کردن که حتی من هم که وقتی یکی به نوشته ام نگاه کند رشته کلام از دستم پاره می شه ، اصلاً احساسشون نمی کردم. دبیرمان هم اون ته مه های کلاس دنبال متقلبها می گشت. حتی فکرش را نمی توانست بکند که ما اینقدر پررو باشیم که ردیف اول به این راحتی تقلب کنیم. اون روز یادمه تقریباً تمام سؤالها را نوشته بو.دم که بالاخره دبیر تاریخ که بهش ...شکستان  می گفتیم مچ فهیمه را اون ته کلاس که داشت از روی کتاب می نوشت گرفت و روی ورقه اش خط زد و کمی بعدش هم برگه ندی را کشید انگاری ندی داشته واسه مریم جواب ها را می خوانده. گریه ندی درآمد و ..شکستان هم هرچی توانست بارش کرد توی این مدت شلوغ پلوغی کلاس نیکو برگه من و گذاشته بود جلوی رویش و تند تند می نوشت وقتی تمام شد برگه اش را زودتر از من گذاشت روی میز معلم که یعنی تمام کرده!!اما وقتی کلاس تمام شد همه می خندیدن حتی ندی چون معتقد بود حتی اگر برگه اش را هم نمی گرفت بیشتر از 1 نمی شد.

نظرات 2 + ارسال نظر
ایلناز یکشنبه 23 دی 1386 ساعت 04:57 ب.ظ

وای که چه کتابی بود این کتاب تاریخ

ندا چهارشنبه 11 اردیبهشت 1387 ساعت 08:34 ق.ظ

زنیکه خرفت چقدر اون روز لجمو در اورد.فکر کن پایان ترم ۲۰ شدم ولی به خاطر تقلب اون روز ۲نمره ازم کم کرد پست فطرت .دلم برای مریم انقدر تنگ شده که حاضرم بقیه درسامم بخاطرش ۲نمره نگیرم

خب اونم می تواند توی قرار بدی مون باشه..هنوز اینجاست

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد