آنچه بر ما گذشت

خاطرات من و دوستان دبیرستام از سال ۱۳۷۶ به بعد

آنچه بر ما گذشت

خاطرات من و دوستان دبیرستام از سال ۱۳۷۶ به بعد

دورو

سر زنگ زیست بسکه من و پریسا اذیت کردیم وقتی زنگ خورد دبیر زیست پریسارو صدا زد و گفت که این فتح الهی که جنبه نداره تو هم هی شلوغ می کنی این پررو می شه و توی راهرو منو گیر آورد و گفت این عظیمی پور که سر به هوا که هست تو هم شلوغ می کنی جنبه ندارد که، حواسش پرت میشه. اصلاً از شما دوتا از نظر اخلاقی راضی نیستم. وقتی برگشتیم کلاس یه نگاه به هم انداختیم و پریسا گفت به تو هم گفت که من بیجنبه ام.گفتم آره. گفت به منم گفت و کلی خندیدیم. معلم چرا باید دورو و دورنگ باشه؟

نظرات 1 + ارسال نظر
ایلناز یکشنبه 23 دی 1386 ساعت 04:36 ب.ظ

فکر کنم دبیر زیست ما یکی دیگه بوده چون اصلا به این کارا کار نداشت فقط یادمه سر کلاس اینقدر آهنگ صداش آروم و یکسان بود که همه خوابشون می برد یه ریزم از درس می پرید تو حاشیه یهو به خودمون می اومدیم میدیدیم که مثلا اگه درس راجع به قلب بوده ما داریم راجع به انگشت پا مطلب می نویسیم:)))))

مطمئنم که دبیرمان فرق می کرد چون دبیر ما تو درس دادنش خیلی کار درست بود با اینکه تو اخلاق اصلا این طوری نبود

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد