آنچه بر ما گذشت

خاطرات من و دوستان دبیرستام از سال ۱۳۷۶ به بعد

آنچه بر ما گذشت

خاطرات من و دوستان دبیرستام از سال ۱۳۷۶ به بعد

IQ

فکر نکنم به جز 2جلسه ، جلسه دیگه ای از  زبان این ترم وجود داشته باشد که بروک چروک پروک از من درس نپرسیده باشه. و همیشه هم مکالمه می پرسید و حتی یکبار هم خاطرم نمی آید که یکی از اون مکالمه هارو خوانده باشم. اون روز هم مثل بقیه روزها دفترش را که باز کرد اولین نفر خواند فتح الهی . کلاس از خنده منفجر شد. حتی خودش هم لبخند میزد. فکر کنم یه جورایی من تنوع بخش کلاسهای کسل کننده اش بودم. موضوع مکالمه این بود که یکی قیمت یه چیزی را می پرسه و اون یکی مثلاً میگه 500 تومن.بعد این یکی میگه می شه 300 تومن بدید؟ و باید اون یکی یه قیمتی بین این دو را بگه مثلاً 400 تومن ولی من در جواب گفتم 100 تومن . که بروک برای اولین بار خندید و گفت میدونی فتح الهی جان این اصلاً ربطی به زبان نداره صرفاًً با IQ ارتباط داره... وقتی اومدم بشینم تا از سر ردیف برسم ته ردیف و سر جای خودم هرکی یه چیزی نثارم کرد. یکی زیر پا یکی زد پشتم یکی دستم را کشید... وقتی رسیدم به نیمکت خودم نیکو از خنده نمی توانست سرش را از روی میز برداره و نجمه هم با خنده دلداری ام میداد اما به قول پریسا حرف حق دلخوری نداره. و من اصلاً دلخور نبودم چون مطمئن بودم بروک امسال هم مثل پارسال بدون امتحان یه 3 از 5 نمره بهم میده که فکر کنم زیادمم هست...

نظرات 1 + ارسال نظر
ایلناز یکشنبه 23 دی 1386 ساعت 04:32 ب.ظ

هیچی از کلاسای زبان دبیرستان یادم نمی آد باورت میشه؟!
این نشون میده که اصلا سر کلاس نبودم البته جسمی که حتما بودم ذهنی نبودم

اگر روزی یک بار سر اون کلاس دبیر زبان من را هم به هوای پرسیدن درس بلند نمی کرد وضع من هم بهتر از این نبود..

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد